مروري بر رسالت پيشاهنگ نهضت كربلا؛ مسلم بن عقيل
آغاز غم نامه كربلا به مدت ها پيش باز مي گردد آن زمان كه سفير عشق مسلم بن عقيل را تشنه لب از بالاي دارالاماره پرتاب كردند، اولين برگ از اين غم نامه رقم خورد تا براي هميشه لكه ننگ ميهمان كشي بر دامن كوفه و كوفيان بنشيند. به گزارش سیرنیوز؛ نشاني مسلم را فقط بايد از درهاي بسته و دلتنگي او را از كوچه هاي تنگ كوفه پرسيد. به راستي مسلم كيست و چرا راهي كوفه پيمان شكن شد؟ او را با مردم كوفه چه كار؟ چه شنيد و چه ديد جز پيمان شكني و ناسزا و ستم؟
سیرنیوز:مسلم فرزند عقيل بن ابي طالب برادر امام علي (ع) بود. عقيل به تربيت فرزندان خويش توجه خاصي داشت و آنان را بسيار مومن و پرهيزكار بار مي آورد. در اين ميان، مسلم سرآمد همه اين چهره هاي تابناك و از برجسته ترين نمونه هاي تربيتي اسلام بود. او بعد از بعثت پيامبر اكرم (ص) به دنيا آمد و در گلزار ايمان پرورش يافت.
مسلم، كوله بار تجربه خويش را از تمام حوادث و مسايل صدر اسلام انباشته كرده بود. او در مدينه از آن زمان كه چهره زشت انحراف، هويدا شد و به پيدايش استبداد بني اميه انجاميد و كاروان توحيد به دست قلندران قداره بند از مسير خويش منحرف شد، حق را از باطل تشخيص مي داد و به دنبال آن بود.
مسلم پس از فاجعه محراب خونين كوفه و شهادت اميرمومنان و مصيبت جانسوز امام حسن (ع)، در سخت ترين شرايط تاريخ و در برابر مرموزترين توطئه و جنايتكارترين عنصر اموي يعني يزيد، روبه سوي امام حسين (ع) كرد و او را ياري داد.
* حركت به كوفه
زماني كه ۱۲ هزار نامه با بيش از ۲۲ هزار امضا از طرف كوفيان به دست امام حسين (ع) رسيد، آن حضرت تصميم گرفت به نامه هاي ايشان پاسخ دهد. از اين رو، نماينده اي از طرف خود براي بررسي اوضاع و سنجش روحيه مردم به كوفه فرستاد. به اين منظور، نامه اي براي ايشان نوشت و مسلم بن عقيل، عموزاده و شوهرخواهر خويش را به عنوان سفير و نماينده به كوفه فرستاد.
مسلم در نيمه ماه رمضان از مكه به سمت مدينه حركت كرد و در مسجد پيامبر اكرم (ص) نماز خواند و با آشنايان خويش خداحافظي كرد و با پشت سرگذاشتن بيابان هاي حجاز و عراق به شهر كوفه رسيد.
* احتياط در برخورد با كوفيان
با آنكه هزاران نامه و امضا از طرف كوفيان به دست امام حسين عليه السلام رسيده بود، ولي باز هم آن حضرت تصميم عجولانه اي نگرفت و در برخورد با كوفيان با احتياط عمل كرد. ايشان به جاي اينكه با سرعت و شتاب راهي كوفه شود، مسلم بن عقيل، پسرعمويش را به كوفه فرستاد. شايد اين احتياط به دليل بي ثباتي و بي وفايي مردم كوفه در آن زمان بود. اين بي وفايي، در سخنان كساني كه از آن حضرت مي خواستند به كوفه نرود نيز منعكس شده است. آري، امام حسين (ع) وفاي كوفه را در فرق شكافته پدر و تنهايي و غربت برادر تجربه كرده بود.
* ورود مسلم به كوفه
ماموريت خطير مسلم در سفر به كوفه، تحقيق درباره اين بود كه آيا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتيباني از امام حسين (ع) و عمل به نامه هايي كه نوشته اند هستند يا نه؟ مسلم شبانه وارد كوفه شده، به منزل يكي از شيعيان مخلص رفت.
خبر ورود مسلم در شهر طنين انداز شد و شيعيان نزد او رفت و آمد و با امام (ع) بيعت مي كردند. در تاريخ آمده كه دوازده، هجده و يا به نقل از ابن كثير، چهل هزار نفر با مسلم بيعت كردند.
* نامه مسلم به امام حسين (ع)
مسلم پس از چهل روز بررسي اوضاع كوفه، نامه اي به اين مضمون به امام حسين (ع) نوشت: آنچه مي گويم حقيقت است. اكثريت قريب به اتفاق مردم كوفه آماده پشتيباني شما هستند؛ فورا به كوفه حركت كنيد.
نامه مسلم به دستعابس بن حبيبكه از رهبران مورد اعتماد كوفه و از شهداي كربلاست، به امام حسين (ع) رسيد. ايشان كه از احساسات عميق كوفيان با خبر شده بود، تصميم گرفت به سوي اين شهر حركت كند.
* بيعت مردم با مسلم؛ واكنش حاكم
حاكم كوفه در زمان سفارت مسلم، نعمان بن بشير بود. وي با اينكه از هواداران عثمان و طرفدار امويان بود، ولي از خلافت يزيد هم رضايت نداشت. لذا با اينكه از ماجراي بيعت مردم با مسلم آگاه بود، چندان سخت گيري و تندي از خود نشان نمي داد و شايد هم در دل از اين كار راضي بود. تنها واكنشي كه از او نقل شده، سخنراني اي است كه در جمع مردم كوفه انجام داد كه به نظر طرفداران يزيد، بيشتر ضعف او را منعكس كرد تا قدرتش را.
* نگراني يزيد
خبر بيعت مردم كوفه با مسلم و ضعف حاكم آن شهر، يزيد را سخت نگران كرد. لذا از
سرجون كه محرم اسرار پدرش معاويه و از زيركان دربار بني اميه بود، چاره جويي كرد و او هم عبيدالله بن زياد، حاكم بصره را براي حكومت كوفه پيشنهاد داد. در تاريخ آمده كه سرجون، نامه اي از معاويه به يزيد نشان داد كه در آن، فرمانروايي كوفه را به عبيدالله واگذار كرده بود.
با ورود عبيدالله به كوفه مسلم مي دانست دير يا زود عبيداللّه كوچه به كوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگيري و قتل او بر خواهدآمد. لذا تصميم گرفت جاي خود را عوض كند و به خانه كسي برود كه نيروي بيشتري در كوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او براي ادامه كار و مبارزه با حكومت ستمگر استفاده كند. به همين منظور خانه هاني بن عروه را برگزيد و هاني نيز به رسم جوان مردي، به او پناه داد.
*دستگيري و شهادت مسلم
پس از آنكه ابن زياد بر كارها مسلط شد و تا حدودي خيالش از آرامش كوفه آسوده شد، به فكر افتاد تا مسلم را دستگير كند؛ لذا غلام مخصوص خود معقل را طلبيد و سه هزار درهم به او داد تا به بهانه كمك به مسلم، از جايگاهش آگاه شود.
با دستگير شدن هاني و انتشار شايعه سپاه شام و پراكنده شدن مردم از اطراف مسلم ديگر نمي شد كاري كرد. محاصره قصر شكسته شد. از اين لحظه بود كه مسلم بي وفايي كوفيان را به چشم ديد. با غروب خورشيد، نور اميد نيز در وجود مسلم خاموش شد و درخت اميد او خشكيد.
با همان جمعيت به سوي مسجد روانه شد. نماز جماعت مغرب را فقط با سي نفر خواند و نزديك درِ خروجي مسجد، بيش از ده نفر با او نبود و وقتي از مسجد وارد كوچه شد، آنان نيز از اطرافش پراكنده شدند. مسلم ديگر تنها شده بود.
سرانجام عبيدالله بن زياد با ترفندهاي متعدد توانست مسلم را دستگير كرده و در حالي كه زبانش به استغفار و تسبيح مشغول بود، با شمشير، سرش را جدا كرده، بدنش را نيز از بالاي قصر بر زمين انداختند.
سیرنیوز:مسلم فرزند عقيل بن ابي طالب برادر امام علي (ع) بود. عقيل به تربيت فرزندان خويش توجه خاصي داشت و آنان را بسيار مومن و پرهيزكار بار مي آورد. در اين ميان، مسلم سرآمد همه اين چهره هاي تابناك و از برجسته ترين نمونه هاي تربيتي اسلام بود. او بعد از بعثت پيامبر اكرم (ص) به دنيا آمد و در گلزار ايمان پرورش يافت.
مسلم، كوله بار تجربه خويش را از تمام حوادث و مسايل صدر اسلام انباشته كرده بود. او در مدينه از آن زمان كه چهره زشت انحراف، هويدا شد و به پيدايش استبداد بني اميه انجاميد و كاروان توحيد به دست قلندران قداره بند از مسير خويش منحرف شد، حق را از باطل تشخيص مي داد و به دنبال آن بود.
مسلم پس از فاجعه محراب خونين كوفه و شهادت اميرمومنان و مصيبت جانسوز امام حسن (ع)، در سخت ترين شرايط تاريخ و در برابر مرموزترين توطئه و جنايتكارترين عنصر اموي يعني يزيد، روبه سوي امام حسين (ع) كرد و او را ياري داد.
* حركت به كوفه
زماني كه ۱۲ هزار نامه با بيش از ۲۲ هزار امضا از طرف كوفيان به دست امام حسين (ع) رسيد، آن حضرت تصميم گرفت به نامه هاي ايشان پاسخ دهد. از اين رو، نماينده اي از طرف خود براي بررسي اوضاع و سنجش روحيه مردم به كوفه فرستاد. به اين منظور، نامه اي براي ايشان نوشت و مسلم بن عقيل، عموزاده و شوهرخواهر خويش را به عنوان سفير و نماينده به كوفه فرستاد.
مسلم در نيمه ماه رمضان از مكه به سمت مدينه حركت كرد و در مسجد پيامبر اكرم (ص) نماز خواند و با آشنايان خويش خداحافظي كرد و با پشت سرگذاشتن بيابان هاي حجاز و عراق به شهر كوفه رسيد.
* احتياط در برخورد با كوفيان
با آنكه هزاران نامه و امضا از طرف كوفيان به دست امام حسين عليه السلام رسيده بود، ولي باز هم آن حضرت تصميم عجولانه اي نگرفت و در برخورد با كوفيان با احتياط عمل كرد. ايشان به جاي اينكه با سرعت و شتاب راهي كوفه شود، مسلم بن عقيل، پسرعمويش را به كوفه فرستاد. شايد اين احتياط به دليل بي ثباتي و بي وفايي مردم كوفه در آن زمان بود. اين بي وفايي، در سخنان كساني كه از آن حضرت مي خواستند به كوفه نرود نيز منعكس شده است. آري، امام حسين (ع) وفاي كوفه را در فرق شكافته پدر و تنهايي و غربت برادر تجربه كرده بود.
* ورود مسلم به كوفه
ماموريت خطير مسلم در سفر به كوفه، تحقيق درباره اين بود كه آيا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتيباني از امام حسين (ع) و عمل به نامه هايي كه نوشته اند هستند يا نه؟ مسلم شبانه وارد كوفه شده، به منزل يكي از شيعيان مخلص رفت.
خبر ورود مسلم در شهر طنين انداز شد و شيعيان نزد او رفت و آمد و با امام (ع) بيعت مي كردند. در تاريخ آمده كه دوازده، هجده و يا به نقل از ابن كثير، چهل هزار نفر با مسلم بيعت كردند.
* نامه مسلم به امام حسين (ع)
مسلم پس از چهل روز بررسي اوضاع كوفه، نامه اي به اين مضمون به امام حسين (ع) نوشت: آنچه مي گويم حقيقت است. اكثريت قريب به اتفاق مردم كوفه آماده پشتيباني شما هستند؛ فورا به كوفه حركت كنيد.
نامه مسلم به دستعابس بن حبيبكه از رهبران مورد اعتماد كوفه و از شهداي كربلاست، به امام حسين (ع) رسيد. ايشان كه از احساسات عميق كوفيان با خبر شده بود، تصميم گرفت به سوي اين شهر حركت كند.
* بيعت مردم با مسلم؛ واكنش حاكم
حاكم كوفه در زمان سفارت مسلم، نعمان بن بشير بود. وي با اينكه از هواداران عثمان و طرفدار امويان بود، ولي از خلافت يزيد هم رضايت نداشت. لذا با اينكه از ماجراي بيعت مردم با مسلم آگاه بود، چندان سخت گيري و تندي از خود نشان نمي داد و شايد هم در دل از اين كار راضي بود. تنها واكنشي كه از او نقل شده، سخنراني اي است كه در جمع مردم كوفه انجام داد كه به نظر طرفداران يزيد، بيشتر ضعف او را منعكس كرد تا قدرتش را.
* نگراني يزيد
خبر بيعت مردم كوفه با مسلم و ضعف حاكم آن شهر، يزيد را سخت نگران كرد. لذا از
سرجون كه محرم اسرار پدرش معاويه و از زيركان دربار بني اميه بود، چاره جويي كرد و او هم عبيدالله بن زياد، حاكم بصره را براي حكومت كوفه پيشنهاد داد. در تاريخ آمده كه سرجون، نامه اي از معاويه به يزيد نشان داد كه در آن، فرمانروايي كوفه را به عبيدالله واگذار كرده بود.
با ورود عبيدالله به كوفه مسلم مي دانست دير يا زود عبيداللّه كوچه به كوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگيري و قتل او بر خواهدآمد. لذا تصميم گرفت جاي خود را عوض كند و به خانه كسي برود كه نيروي بيشتري در كوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او براي ادامه كار و مبارزه با حكومت ستمگر استفاده كند. به همين منظور خانه هاني بن عروه را برگزيد و هاني نيز به رسم جوان مردي، به او پناه داد.
*دستگيري و شهادت مسلم
پس از آنكه ابن زياد بر كارها مسلط شد و تا حدودي خيالش از آرامش كوفه آسوده شد، به فكر افتاد تا مسلم را دستگير كند؛ لذا غلام مخصوص خود معقل را طلبيد و سه هزار درهم به او داد تا به بهانه كمك به مسلم، از جايگاهش آگاه شود.
با دستگير شدن هاني و انتشار شايعه سپاه شام و پراكنده شدن مردم از اطراف مسلم ديگر نمي شد كاري كرد. محاصره قصر شكسته شد. از اين لحظه بود كه مسلم بي وفايي كوفيان را به چشم ديد. با غروب خورشيد، نور اميد نيز در وجود مسلم خاموش شد و درخت اميد او خشكيد.
با همان جمعيت به سوي مسجد روانه شد. نماز جماعت مغرب را فقط با سي نفر خواند و نزديك درِ خروجي مسجد، بيش از ده نفر با او نبود و وقتي از مسجد وارد كوچه شد، آنان نيز از اطرافش پراكنده شدند. مسلم ديگر تنها شده بود.
سرانجام عبيدالله بن زياد با ترفندهاي متعدد توانست مسلم را دستگير كرده و در حالي كه زبانش به استغفار و تسبيح مشغول بود، با شمشير، سرش را جدا كرده، بدنش را نيز از بالاي قصر بر زمين انداختند.
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط عمار
آخرین مطالب